امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

امیررضادلبندم

بعد از حمام

به به چه حموم خوبی بود ! خیلی چسبید مخصوصا اون آب بازی توی وان ،که من خیلی دوست دارم ،دست بابایی درد نکنه که این دفعه بیشتر گذاشت من آب بازی کنم .... ا ز بس بازی کردم وخندیدم حسابی خسته شدم یعنی میشه باز هم برم حموم و  یه آب بازی دیگه ؟؟؟؟؟؟؟ ولش کن بابا بریم سراغ پاهام که حسابی گرسنمه !!! ببینید چقدر آقا شدم دیگه  هم دستم به دهنم میرسه هم پام !!!! بهتر از هیچیه که ، مزه خوبی داره !!! ا هههههههههه!!!!!چی کارم دارین بذارین بخورم ..... چی گفتی مامان باید لباسام رو بپوشم تا سرما نخورم باشه هر چی شما بگین خوشگل شدم نه ؟ خواب بعد از حموم هم که یه چیز دیگه است نمیشه ازش گذشت...
12 اسفند 1391

از تولد تا سه ماهگی

                       سبزترين خاطرات از آن كساني است كه در ذهنمان عاشقان دوستشان داريم   گل نازم با تمام وجودم دوستت دارم                                                            آغوشت می تواند قشنگترین سرخط خبرها باشد وقتی تو میتوانی               &nbs...
11 اسفند 1391

دلنوشته های مامان

     فونت زيبا ساز فونت زيبا ساز درگذرگاه زمان.گردش خاطره ها.خیمه شب بازی دهر.با همه تلخی وشیرینی خود میگذرد.عشقها میمیرند.رنگها رنگ دگر میگیرندو فقط خاطره هاست که چه شیرین وچه تلخ..... دست ناخورده بجا میمانند. زندگی را برایت زیبا میسرایم ولحظه های تکراری و بیقرارش را مرور نمیکنم.روزهایت به رنگ ترانه های پرشکوه بهاری بادوامواج پرخروش آینده درسازآرامش وجودت ساکت وخاموش باد!                               ...
9 اسفند 1391

یک خبر خوب

یه خبر خوش برای من وامیررضاجونم...... مرخصی زایمان 9ماه اعلام شد. دیشب وقتی این خبر رو از اخبار تلویزیون شنیدم نمیدونید چقدر خوشحال شدم ،انگار که یه بار بزرگی از دوشم برداشته شد ،آخه خیلی وقت بود که فکر اینکه امیررضای گلمو بعد از عید باید چی کار کنم و پیش کی بذارم حسابی اذیتم میکرد آخه  گل پسرم هنوز خیلی کوچکه ومن اصلا دلم نمیاد تنهاش بذارم انقدر بهش وابسته شدم که وقتی واسه کار واجبی یکی دو ساعتی رو پیش کسی میذارم تمام این مدت دلم براش پر میکشه و وقتی دوباره میبینمش و بغلش میکنم انگار یه ساله که ندیدمش. فقط خدا کنه که این بخشنامه تا یه ماه دیگه اجرایی بشه و من رو هم شامل بشه که اگه بشه چی میشههههههه........   &n...
4 اسفند 1391

امیر رضا و روروءک

فونت زيبا ساز امیر رضا جون تازگیها خیلی شیطونی میکنی تا وقتی کنارتیم خوب بازی میکنی ولی به محض اینکه تنهات میزاریم شروع میکنی به بهونه گرفتن وگریه کردن وقتی بیداری مامانی همش باید پیشت بشینه وباهات بازی کنه، اینجوری به کارهام نمیرسم اینه که من وبابات تصمیم گرفتیم زودتر از موقع روروئکت رو راه بندازیم ،پاهات به زمین نمیرسه ولی خوشحال میشی واستقبال میکنی  این هم عکساشه.......  اولشی خیلی تعجب کردی           بعدش فهمیدی نه بابا، بد هم نیست وشروع کردی به خندیدن      دستتاتو از خوشحالی باز کردی و داری بال درمیاری.. ...
30 بهمن 1391

خنده های امیررضا

  شکفتن هیچ گلی به زیبایی لبخند تو نیست ، پس بخند تا گلها از شرم در غنچه بمانند .      خوشگلم وقتی می خندی انگار تموم دنیا رو به من میدن از خدا میخوام که همیشه لبات خندون باشه و هیچ وقت غم و غصه به دلت راه پیدا نکنه بقیه عکسها در ادامه مطلب حتما یه نگاه بندازید..... ...
30 بهمن 1391

تاب سواری

امیر رضا جون من وبابایی عجله داشتیم تو رو توی تابت بذاریم و عکس العملت رو ببینیم اینه که امروز که چهارونیم ماهته آوردیم تابت رو نصب کردیم و جنابعالی رو گذاشتیم توش عکس ال العملت رو هم خودت ببین ..............          از خوشحالی نمیدونستی چی کار کنی ...          وقتی که شروع کردیم به تکون دادن با تعجب به ما نگاه کردی                                                                            ...
30 بهمن 1391