غذا خوردن

عسلم ، حدود چهارماه و ده روزت بود که اولین بار برات فرنی درست کردم و شماهم با اشتهای زیاد خوردی طوریکه وقتی قاشق رو از دهنت بیرون آوردم شروع کردی به گریه کردن که باز هم میخوام  ولی برای بار اول بیشتر از یه قاشق در روز نمیتونستم بهت بدم 

از اون روز به بعد مقدار و وعده هاش رو بیشتر کردم دیگه الان روزی سه وعده بهت یا فرنی یا سوپ میدم  خدا رو شکر که شما هم اصلا اذیت نمیکنی و با اشتها تا آخرش رو میخوری و سیر نمیشی ....

میدونم که چهار ماهگی برای شروع غذای کمکی یه خورده زوده ولی چون شما یه مدتی بود که بی اشتها شده بودی وموقع شیر خوردن حواست به همه جا بود جز شیر خوردن با کمترین صدا سرت رو برمیگردوندی یا موهامو میکشیدی خلاصه همه جوره شیطونی میکردی و اصلا درست و حسابی شیر نمیخوردی شیشه شیر هم بهت دادم باز هم فرقی نکرد اینه که نگران شدیم و بردیمت دکتر ،

آقای دکتر بعد از معانه تشخیص دادن که اقا پسر شما الحمدلله کاملا سالمه فقط زیادی بازیگوشه  .باید کاری کنید که موقع شیر خوردن حواسش پرت نشه یه جای آروم بی سروصدا وثابت بدید همینطور گفتن یه خورده وزنت کمه و باید زودتر غذای کمکی رو شروع کنید

من هم فردای اون روز برات فرنی درست کردم که کطبق دستور پزشک باید کاملا رقیق و آبکی درست میکردم اینم بگم که آرد برنجش رو هم خودم درست کردمو شیر هم که شیر خشک استفاده کردم برای اولین بار بد نشده بود

آخخخخخ جون غذا........ وااااااااااااااای خدا جونم یعنی من هم میتونم از امروز غذا بخورم خسته شدم از بس شیر خوردم

به به خیلی خوشمزه است !!!!!!  دست مامانم درد  نکن

مامان جون من که بچه نیستم میخوام خودم بخورم!!

باز هم میخوام مامان جونم ...آخ  خیلی خوشمزه بود یه قاشق که چیزی نیست

 کجا میبری مامان من که هنوز سیر نشدم!!

 نوش جونت عزیز دلم